یکهووو هوای کربلاا را میکنی.

دلت آشووب میشود

درست لحظه وداع از حرم، گوشه ای را پیدا کرده بودی که طلایی گنبد توی چشمت باشد.

بتوانی هی نگاه کنی و هی اشک بریزی و التماس کنی که مباداااا چشم هایت دیگر 

وسط اشک هایی که بی اختیار بر روی صورت  پایین میاید خادم سیاه چهره و بلند قد حرم را دیدی که با حرکت دستش همه آدم هایی که کنارت ایستاده بودند را حرکت میداد که اینجااا محل توقف نیست. حرِّک خانوووم.

دلت میخواست زمان بیشتری طول بکشد تا به طرف تو بیاید و گنبد را از نگاهت بگیرد.

اما خادم هم ترس چشم هایت را دید.

وقتی رسید کنارت خودش هم نگاهی به گنبد انداخت  چند ثانیه ای به گنبد خیره شد بعد به چشم های خیس تو زل زد، التماس چشم هایت را که دید، دلش نیامد گنبد را از نگاهت بگیرد. آرام از کنارت گذشت بی آنکه حرفی بزند

 

نکند راه حسین، راه حرم بسته شود

سالهااا بود دلم این همه آشووب نبود

دلم بی هوا هوای کربلااا کرد


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نمايندگي تعمير انواع يخچال و لباس شويي با ارزانترين قيمت آرینی56645664 گاه نوشت های یک نویسنده دانلود آهنگ جدید ریمیکس جدید مجموع فرهنگی ورزشی جلال سلطان شمس مولوی ما خانم هاي شگفت انگيز هستيم سایت مرجع دانلود پایان نامه - تحقیق - پروژه جليل سبحاني کسب درآمد از شارژ Mohsen Farazi