مامان ما یه عادتی داره هروقت بخواد تهدید کنه که  یه چیزی رو نابود می کنه، میگه یا آتیش میزنم، یا سنگ بر میدارم میشکنم،(در همین حد خشن ).

 مثلا میاد توی اتاقمون میبینه از بس کتاب گذاشته دور و بر اتاق جای راه رفتن نیست، میگه آخرش یه روز این کتابا رو آتیش میزنم:)))) 

یا اون انار سفالی هایی که من خیلی دوستشون داشتم و دائم میگذاشتم جلو  تلوزیون و مامانم دوست نداشت جلو تلوزیون چیزی گذاشته باشه، یه بار گفت اگه اینا رو جلو تلوزیون بر نداری با سنگ میشکنم(آخرشم به عنوان اسباب بازی داد دست خواهر زادم و گفت باهاش بازی کن و  من مجبور شدم تکه تکه هاش رو جمع کنم  ):))))

البته در مواردی مثل زمانی که یه غذایی رو درست کرده باشه و ایراد بگیریم، میگه خالی میکنم تو باغچه :)))

امروز ظهر خواهر کوچیکه با مامانم بحثش شد، دیگه مامانم عصبانی شد و با خواهرم قهر کرد، خواهرم عذاب وجدان گرفت از اینکه ناراحتش کرده، تصمیم گرفت پای مامانم رو ببوسه، از اونجایی که مامانم خیلی مقاومت داره در مقابل اینکه پاهاش رو ببوسند نمیگذاشت، منم نشسته بودم و تقلای خواهرم و برای عذر خواهی و پابوسی تماشا میکردم و میخندیدم، به خواهرم میگفتم قلقلکش کن، نتونه مقاومت کنه، بعدش غافلگیر کن و پاهاش رو ببوس. تا خواهرم اومد قلقلک کنه، مامانم محکم با پا کوفت توی دماغش، البته ناخواسته، مامانم برگشت به من فحش داد گفت نمیخواد پیشنهاد بدی که اینجوری بشه، بعد وقتی دید خواهرم باز دست از تلاش بر نمیداره، حسابی عصبانی شد و پاشد گفت: اگه ول نکنی میرم  سنگ بر میدارم پاهام رو میشکنم، منم که دیدم داره کار به اینجا میکشه به خواهرم گفتم دستم ببوسی قبوله،  مامانم با غضب  به من نگاه کرد گفت دستامم  میشکنم. منم یهوو گفتم فقط پیشونی مونده:))) اینجاا دیگه  مامانم زد زیر خنده و دعواا تموم شد.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نغمه باران حکایت دل موج طبیعت کتابفروشی کتابرسان کرمان android2020 میثم ططری دوربین های دیجیتال Melanie چرت نامه خودم طراحی و چاپ کاتالوگ افراگرافیک